روزبهروزبه، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره
رامیسارامیسا، تا این لحظه: 3 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

روزبه شاهزاده ایرانی

سه شنبه 23/4/94

امروز توافق هسته ای صورت گرفت.... امیدوارم این اتفاق درجهت منافع اینده روزبه و هم سن وسالاش باشه. ما که....... بری سومین بار بود که به همراه روزبه رفتیم سینما.فیلم گینس دوست داشتم مناسب سن روزبه باشه.....که خوشبختانه وجود اون شترمرغ ها تو فیلم باعث شد واسش جذاب باشه. فکر میکردیم چون ماه رمضونه خلوت باشه اما سالن فول بود. تمام 10 دقیقه ای که نتظر بودیم تا بریم داخل سالن ،روزبه کلید کرده بود که پاشیم بریم داخل.درو هم یواشکی واکرد دید کسی نیس گیر داده بود که چرا نمیریم وباید اینجا منتظر بمونیم. قبل رفتن ماشینو گذاشتیم پارکینگ،پیاده که شدیم دیدیم خیابون شلوغه.موزیکو جشن و ...واسه جشن هسته ای. افطاری میدادن نفری ی پیاله شل...
23 تير 1394

بدون عنوان

خدا رو شکر روزبه شماره عینکش یکم اومده پایین . قراره شهریور دوباره دکتر و باید تا اون موقع حتما پد بزنه . امیدوارم که هرچه زودتر چشای پسرم خوب شه. تمام دنیای من تو چشمای روزبه اس.من با روزبه به دنیا نگاه میکنم ،خداجون کمکش کن زودتر خوب شه
16 تير 1394

15 تیر 94

روزبه و من و daddy بعد از رسیدن من به خونه از سرکار خوابیدیم تا ساعت 9-خستگی چند شب قبل باعث شد اصلا نفهمم چقدر خوابیدم.وقتی پاشدیم با چندتا خرما افطار کردیم و رفتیم بیرون. daddy بیرون ی کار کوچیک داشت.بعد انجام کارش روزبه که چند روزه کلید کرده بود بریم خونه امیرحسین اینا.بالاخره مجبور شدیم بریم.پارسا و امیرحسین رو ورداشتیم و رفتیم فضای سبز نزدیک خونه.روزبه حسابی بازی کرد توپشم از خونه ورداشته بود.عمه زهره ی روزی هم اومد اونجا.بعد یکی دوساعت گپ زدن و توپ بازی بچه ها ،تازه روزبه گفت بریم پارک،ازونجایی که پارسا هم خیلی دوس داشت همگی رفتیم پارک..ی نیم ساعتی هم اونجا بازی کردن و رفتیم خونه... ...
16 تير 1394

بدون عنوان

پسرم ،امسال عید با مامان و باباش موند خونه و متاسفانه نتونست خیلی جاهای جدیدو ببینه و تفریح کنه، با وجود اینکه تهران خلوت بود ....اما با توجه به تنبلی من و باباش.و بیشتر باباش. عید دیدنی هم زیاد جایی نرفت.......... اما عوضش 12هم خان دایی اینا با عاطفه جون اینا اومده بودن . پسر من هم عاشق خان داییشه هم ثمین و شایشته رو خیلی دوست داره. عید امسال هم گذشت........ ...
25 فروردين 1394

بازی های اندرویدی روزبه

روزبه زیاد بازی میکنه با تبلت(البته برخلاف میل من و با اجازه DADDY. بازی هم زیاد داره واما دو تاشون ک اصلا هم ربطی به سنش ندارن رو خیلی دوس داره هرچند از نظر من سازنده های بازی هم مقصرن ،بازی های این گروه سنی زیاد هست اما بخش اعمشون یا دخترونس یا اپدیت نمیشه. روزبه، عاشق بازی The Looney Tunes  و فوق العاده با مهارت بازی میکنه و همینطور Subway SurferS البته به بازی کلش که DADDY بازی میکنه میزنه و یا وسایل UPDATE  میکنه و یا ATTACK.   ...
25 فروردين 1394

روزبه یعنی تمام من

پسرم ، عمرم ، نفسم مامان قربونش بره گاهی دلم از خودم میگیره، ازینکه بهش سخت میگیرم ، بهش زیاد نه میگم ، و گاهی به گریه هاش علی الظاهر بی اعتنا میشم اخه دوست دارم قوی باشه ، و بدونه زندگی همیشه یهش اره نمیگه ، دوست دارم اجازه نده کسی بهمش بریزه و با احساساتش بازی کنه دلم نمیخواد تنها باشه ، دوست دارم مغرور باشه و نخواد هرچیزی رو تمنا کنه بلکه بدست بیاره. دوست دارم نه گفتنو یاد یگیره مطمئنا همه مامانا دوست دارن بچه شون کامل باشه..........اما من نمیخوام روزبه کامل باشه میخوام خودش باشه ......گاهی دوست دارم شبیه من بشه........ اما در حد من احساساتی نباشه و برخلاف من اندکی زبان تملق رو یاد بگیره.و غصه هاشو درون خودش نریزه و 1...
25 فروردين 1394

داستانک

دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب می گشتم که مامان صدا زد: امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر. اصلاً حوصله نداشتم گفتم: من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت: خوب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم. گفتم: چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت: می دونی که بابا نون لواش دوست نداره. گفتم: صف سنگگ شلوغه. اگه نون می خواهید لواش می خرم. مامان اصرار کرد سنگک بخر، قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت: بس کن تنبلی نکن مامان حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا. این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم. دیروز هم کلی برای خرید بیرون از خونه علاف شده بودم. داد زدم: من اصلاً نونوایی نمیرم. هر ک...
6 بهمن 1393

داستانک

جانی ساعت 2 از محل کارش بیرون آمد و چون نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار دوستش برود، تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشت ناهار ارزان قیمتی بخورد و راهی شرکت شود. چند رستوران گرانقیمت را رد کرد تا به رستورانی رسید که روی در آن نوشته شده بود: "ناهار همراه نوشیدنی فقط یک دلار"، جانی معطل نکرد و داخل رستوران شد و یک پرس اسپاگتی و یک نوشابه برداشت و سر میز نشست. گارسون برایش دو نوع سوپ، سالاد، سیب زمینی سرخ کرده، نوشابه اضافه، بستنی و دو نوع دسر آورد و به اعتراض جانی توجهی نکرد که گفت: "ولی من این غذاها رو سفارش ندادم." گارسون که رفت جانی شانه ای بالا انداخت و گفت: "خودشان می فهمند که من نخوردم!" ا...
13 دی 1393