3 خرداد 93
دیروز غروب من که اومدم خونه تازه جیگملم از دستشویی پریده بود بیرون.لخت.جلوی در نیومده گیر داد که باید بریم بستنی بخریم.هرچی میگم برو شلوار بپوش انگار ن انگار.
کلی گریه کرد.منم رفتم تو خونه.
بالاخره زورش چربید و با daddy رفت بیرون.جیگر خورده بود.
من خونه رو گردگیری میکردم که برق رفت. و نیم ساعت بعد بارون شدیدی گرفت. خیلی نگران شدم.هرچقدر زنگ میزدم امیر ،تو دسترس نبود.
بعد یک ساعت اومدن خونه.
جالبه که پیاده رفته بودن.ماشین کپسول گازش مشکل پیداکرده بود.اورینگش خراب شده بود و گاز همینطور از کپسول خارج میشد.
خلاصه با آژانس برگشتن.
این روزای من خاکستریه. فقط خدا میدونه.
تنها چیزی که حالمو خوب میکنه حضور روزبه اس.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی