5شنبه 27 شهریور
تو فکر این بودیم که کجا بریم و تا امیر گفت بریم تواباد یا نه؟هنوز درحد ی پیشنهاد بود که روزبه کلی ذوق کرد که بریم.اخ جون.سریع هم رفت تفنگ اب پاششو ورداشت و ساک لباساشو اورد. که ماهم بخاطر روزبه تصمیم گرفتیم بریم.
غروب راه افتادیم به سمت تواباد. اخ جون اخ جون.
گردوها رسیدن وهوا خیلی مطبوع .((سرد))
شب ر سیدیم. تو راه روزبه فقط به فکر گوسفندا بود.
حسابی گردو خوردیم.
جمعه هم آقا علیرضا(عموی daddy) با پسراش اومد اونجا و روزبه حسابی با امیر علی و امیر محمد بازی کرد.
روزی جون رفته بود تو اب ماهی بگیره .وقتی اومد ناراحت و نگران.گفتم چیشده؟گفت مامان رفتم تو اب ماهی بگیرم قورباغه جیش کرده بود تو اب پاهام کثیف شد.
خیلی ناراحت بود و میگفت خیلی قورباغه بی ادبی بود.
پاهاش گلی شده بود خیلی بدش میومد.
دم رفتن هم تو سطل شنیش ی عالمه(حدود 10-12 تا کفشدوزک ریخت . و با خودش اورد خونه.
شب کنارتخت گذاشت و خوابید.
نمیدونم چطوری اونارو جمع کرد.!!!!!!!!!!!!!!!!!!