جمعه 2اسفند
امروز روز جمعه ، صبح من و روزبه جون ساعت 9 از خواب پاشدیم.
البته روزبه باصدای خداحافظی بابا امیر از خواب بیدار شد و سریع سراغ daddyشو از من گرفت و گفت که daddy کجاس میخوام بغلش بخوابم.بغلش کردم رفتیم حیاط با daddy خداحافظی کرد و رفت.
روزبه خان دیگه بهونه گرفت. کلا سرحال از خواب بیدار نشد.
کلی بهونه.
صبحونه خورد اما بهونه کیک و خوراکی میگرفت.
جیغ جیغ نمیکرد اما حالش میزون نبود.کلا روزبه امروز ی طوری بود .
کلی هم مامان فهیمه دعواش کرده.
اخه دیوارارو خط خطی کرد. یکم ناهار خورد. اصلا فیتیله نگاه نکرد.
امروز پسرم خیلی دمغ بود.
قربان بره مامانش ،حسابی هم از من نه شنید و دعواش کردم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی