سه شنبه 15 مهر
امروز صبح روزبه باdaddy که میرفته مهد کلی بیقراری کرده ،که من مهد نمیرم.خاله میگه طبقه بالا پلیس هست.
دیشبم به من میگفت که خاله رو دوست ندارم.بداخلاقه.
خیلی شرایطتمون رو بدتر کرد.اینکه تو مهد به روزبه چی میگذره ؟؟؟؟؟؟
اینکه مربیش توانایی جذب روزبه رو داره یا نه؟؟؟؟؟؟که البته منم فکر میکنم به اندازه کافی نداره.
با مدیر مهد صحبت کردم.مدیر داخلی مهد هم همینطور.خیلی به مدیرانش اعتماد دارم فقط همین حسه که بمن اجازه میده صبرکنم.
امروز ساعت 3.30 روزبه بیمارستان نور وقت داشت واسه خاطر مهدش نرفتیم.ساعت 3.5 رسیدم مهد .روزبه روهم بردیم باخودمون.اولش اروم نشسته بود کلی هم شیرینی و شکلات خورد.بعدش دیگه شروع کرد به نق زدن.یکم بامن تو راهرو بازی کرد بعدشم با باباش رفت پایین.و باباش بردش پیش عمه زهره اش.
جلسه خوب و مفیدی بود .روی هم رفته عملکرد مهدکودک خوبه اما تمام امکانات هم که فراهم باشه و مربی خوب نباشه انگار نه انگار.من تمام نگرانی ام همینه.
امیدوارم که من اشتباه کرده باشم و روزبه از رابطه خوبی با مربیش برخوردار باشه.
فقط زمان همه چیز رو حل میکنه.