سه شنبه 15 مهر بعد جلسه
بعد جلسه رفتیم خونه عمه زهره دنبال روزبه.
پارسا داشت گریه میکرد.مامانش دعواش کرده بود.
مثل اینکه تو مدرسه رنگ امیزیش خوب نبوده و وقتی خانومش بهش تکلیف خونه داده همونجا میخواسته بنویسه و معلمش باهاش برخورد کرده.امروز مدرسه پارسا ایناهم جلسه بود.زهره خیلی ناراحت بود.میگفت معلمش میگه خیلی مغرور و غد.
اما بنظر من با فشار و سخت گیری غرور پارسا نه تنها کم نمیشه بلکه بهش اسیب هم میرسه.
پارسا پسر خوب و باهوشیه و بنظر من بچه غیر قابل کنترل و یا بی نظمی نیست که نشه کم کم و با حوصله بهش اداب نظم و انضباط در مدرسه رو یاد داد.
جیگرشو. از دیشب تو فکرشم.
رفتیم واسه شام ی مرغ بریون گرفتیم و رفتیم خونه.طبق معمول هر شب بعد شام daddy و روزبه رفتن سراغ اب هویج.
روزبه شب تو خونه خیلی اذیت کرد. از همه بدتر تو خواب بود که کلی گریه کرد و جیغ میزد که ولم کنید......................من بابامو میخوام.............میخوام برم خونمون...............
خیلی نگرانم.خیلی
نمیدونم امیر روزبه رو برده مهد یانه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ظاهرا سرکارم اما تمام فکرم پیش روزبه و مهد کودکشه.
به امید روزهای ابی نه خاکستری.