روزبهروزبه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
رامیسارامیسا، تا این لحظه: 4 سال و 8 روز سن داره

روزبه شاهزاده ایرانی

دیشب و ماجراهاش

1392/6/28 10:07
نویسنده : مامان فهیمه
199 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز وقتی از سرکار برگشتم خونه دیدم روزبه تب داره خیلی کم نبود ک بشه زیاد جدیش گرفت بهش تب بر دادم . مامانیش گفت که از صبح هیچی نخورده خیلی ناراحت شدم  اخه صبحشم تب داشت 

منتظر باباش شدم که بیاد بریم دکتر .

عشق مامان یخورده خوابید بعد شام دیدم دوباره تب داره بردیمش طب کودکان ، تا نوبتمون بشه بریم پیش دکتر خدا میدونه روزبه چقدر بی حال شد

تا یادم نرفته بگم که چقدر خوبه حداقل توی همچین مکانایی خودخواه نباشیم ، حالا نمیگم نوبتمونو به کسی بدیم اما نوبت دیگرانو رعایت کنیم ، خودمونو گول نزنیم

بهرحال وقتی دکتر درجه گذاشت واسه روزبه باورتون میشه تبش روی 40 و نیم درجه بود

خدامیدونه چجوری رفتم داروخونه و شیاف گرفتم واسش.

خدا واسه هیچ کی این شرایطو پیش نیاره، طفل معصوما گناه دارن ، من که روزبه مریض میشه صدبار میمیرم و زنده میشم.پسر نازم موقع خون دادن کلی گریه کرد باباشم که رفته بود فیش صندوقو واریز منه من تنها بودم خیلی حالم بد شد اولین باری بود که روزبه ازمایش خون میداد.

تمام نگرانی ما و البته دکتر ازین بود که تبش پایین نمیومد.

دوبار دیگه شربت خورد تا تبش بالاخره ساعت 2 و نیم شب اومد پایین

ساعت 3 و نیم بود برگشتیم خونه. الانم که سرکارم.

خیلی نگرانشم.

دیشب شب سختی بود

 

دکتر تا جوماب ازمایشش اماده شه نذاشت بریم خونه .

خداروشکر ازمایش خونش مشکل خاصی نداشت مابقی ازمایشاتشم امروز باید بده

امیدوارم هیچ وقت ی مدر توی شرایطی قرار نگیره که اشکا و التماس و ناله بچشو ببینه و نتونه دکاری انجام بده

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

نی نی وان
28 شهریور 92 10:18
سلام امیدورارم گل پسرت زود زود خوب شه و دیگه هیچ وقت مریضی نیاد سراغش.
مامان
28 شهریور 92 17:00
فهیمه جون سلام.واقعا بابت بیمارشدن روزبه جان متاسفم.ایشالا زودتر خوب میشه.ولی خانم گل ببین اگه واقعا داره به خاطر دوری از شما مریض میشه از مرخصی های نیمه وقت استفاده کن تا کم کم به نبودت عادت کنه.بچه ها خیلی حساسن.مواظب خودتون باشین.
راستی اگه وقت داشتی به ماهم سربزن.


عریز دلم. ممنون از لطف و توجهت به ما.
راستش روزبه چشماش ضعیفه و تنبلی داره.
میدونی واسم خیلی شوک بود این قضیه.
انگار ی زخم عمیق توی دلمه
مامان
3 مهر 92 15:36
سلام مثل اینکه حسابی گرفتارین.مدتیه خبری ازتون نیست.روزبه جون بهتره؟اگه وقت کردین یه خبری از خودتون بدین.


عزیزم، ازینکه میبینم توی شرایط معلق زندگیم یکی تو دنیای مجازی بیادمه مسرورم.