روزبهروزبه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره
رامیسارامیسا، تا این لحظه: 4 سال و 5 روز سن داره

روزبه شاهزاده ایرانی

شنبه 11 مرداد

1393/5/11 21:34
نویسنده : مامان فهیمه
190 بازدید
اشتراک گذاری

امروز قراره  دایی محمد اینا برگردن گرگان.زنگ زدن که خداحافظی کنن من قبول نکردم و گفتم باید صبر کنید تا برگردم.

خان دایی و عمو رضا و زن دایی زینب اومدن شاداباد تا مانتویی که شایسته جون خوشش اومده بود رو واسش بخرن. که متاسفانه بسته بوده.من 2 ساعت مرخصی ساعتی گرفتم و رفتم که زودتر برسم قبل رفتن مهمونام برسم.

روزبه هم با خان داییش اومده بود. تو خیابون جلوی پاساژ ی گربه تپل و مپل میبینه و موقع فرار گربه زیر ماشین میگیردش.پسر من متاسفانه یا خوشبختانه تو این زمینه تخصص داره.عاشق حیووناس.علی الخصوص گربه.

با گربه عکس هم انداخته.که حتما میذارم.عمو رضا با گوشیش عکس انداخته.کیفیتش خوب نیس اما بهتر از هیچی.

بعدشم که دست خان دایی رو گرفته که بریم واسش غدا بخریم......

خلاصه دم اخرم که گربه رو شوتش کرده اونم در رفته. شروع کرده به گریه که چرا رفت، غذا نخورده بود.

بعدشم خان دایی بردتش پارک.کلی اب بازی کرده بود.

اومدن ج.قدیم دنبالم.تا من رسیدم روزبه با ی قیافه ناراحت و اویزون.میگم چیشده؟

میگه  مامن تو گربه داری؟ تو اتوبوس گربه نبود بیاری؟

هنوز تو فکر گربه بود.

موقع رفتم مامانی اینا روزبه خواب بود.همه تو خواب بوسش کردن و رفتن.

عاطفه جونم گفت که بیاد گرگان بهش پیشی بدم.

حدود ساعت 4 بود که رفتن همگی.صفورا اینا-عاطفه اینا-خان دایی اینا.

روزبه از خواب که پاشد دنبال خان دایی گشت.یکربعی یادش رفت.اما بازم شروع کرد دنبال خان دایی گشتن.دیگه مجبور شدیم رفتیم بیرون 3 تایی تا یادش بره و بهونه خان داییشو نگیره.

رفتیم باغ کوثر شهریار.روزبه یکم کنار اب بازی کرد.بعد غذا هم با ماهی ها بازی کرد و ی دل سیر نیگاشون کرد و اومدیم..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)