چهارشنبه 8 مرداد
مامانی اینا و خان دایی اینا امروز صبح ساعت 3 رسیدن.ما حسینیه بودیم واسه اماده کردن خرما و حلوا و .... . ساعت 2.45 بود که daddy ماروبرد خونه و خود ش برگشت حسینیه.10 min بعد دایی اینا رسیدن.روزبه کلی ذوق میکرد. موقع خواب گیر داده بود که ثمین پیش من بخوابه. پیش شایشته و من خوابید و بعد یکربع رضایت داد که ثمین بره پیش مامانش و من برم کنارش بخوابم. روزبه عاشق خان داییشه.و البته این رابطه دوطرفه اس. صبح حدود ساعت 10 بیدار شدیم.بعد صبحونه همگی حاضر شدیم که بریم حسینیه واسه مراسم ختم. عاطفه اینا رفتن خونه خواهرشوهرش.خاله جونم باهاشون رفت. حسینیه گرم بود و حسابی کلافت کرده بود.غذا که نخوردی.کلی هم نق زدی.تا خ...